معنی جامه پشمینه درویشان

لغت نامه دهخدا

پشمینه

پشمینه. [پ َ ن َ / ن ِ] (ص نسبی) هر جامه که از پشم کنند. جامه ای از پشم و غالباً درشت و خشن. جامه ٔ پشمین: و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی). یحیی بن زید بیرون آمد پشمینه پوشیده و کلاهی برسم خربندگان بر سر و پالانی بر دوش گرفته. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی). گفتند ای حکیم ترا پشمینه ای سطبر و بند گران و جائی تنگ و تاریک می بینیم چگونه است که گونه برجایست و تن قوی تر است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341). و یعقوب پیراهن پشمینه که از ابراهیم خلیل اﷲبود پوشید و عمامه ٔ اسحاق پیغمبر بر سر نهاد. (قصص الانبیاء ص 85). مهتر جادوان نابینا بود گفت چگونه مردیست گفتند پشمینه در بر دارد. (قصص الانبیاء ص 103).
آنکه به پشمینه بردشان ز راه
پشم ندارندمگر در کلاه.
خواجو.
آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ٔ پشمینه بینداز و برو.
حافظ.
دل اگر شاد بود خانه چه دوزخ چه بهشت
رنج اگر دور ز تن جامه چه پشمینه چه برد.
یغما.
چنین که اطلس زربفت زهره طالع شد
قیاس کردم و پشمینه ٔ سنه زحلیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 48).
هِدم، جامه ٔ کهنه و درپی کرده یا خاص است به گلیم پشمینه. هِمل، خیمه ٔ کهنه ٔ پشمینه. (منتهی الارب).


پشمینه پوش

پشمینه پوش. [پ َ ن َ / ن ِ] (نف مرکب) آنکه جامه ٔ پشمین بر تن کند. آنکه جامه از پشم پوشد غالباً درشت و خشن. لباس پشمین در بر کننده. و مجازاً صوفی و زاهد:
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش.
فردوسی.
بدین داستان زد یکی مهرنوش
پرستار باهوش و پشمینه پوش.
فردوسی.
پرستش همی کرد پشمینه پوش
ز غارش یکی ناله آمد بگوش.
فردوسی.
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن.
حافظ.
برق عشق ار خرقه ٔ پشمینه پوشی سوخت، سوخت
جور شاه کامران گر بر گدائی رفت، رفت.
حافظ.
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده ست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند.
حافظ.


درویشان

درویشان. [دَرْ] (اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اردل و 6هزارگزی راه دوپلان به ناغان، با 231 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است و زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


پشمینه پوشی

پشمینه پوشی. [پ َ ن َ / ن ِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پشمینه پوش.

فرهنگ فارسی هوشیار

ملبوس پشمینه ی درویشان

ختوانه


پشمینه

هر جامه که از پشم درست شده باشد


پشمینه پوش

(صفت) آنکه جامه پشمینه پوشد لباس پشمین در بر کننده، صوفی. -3 زاهد.

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

پشمینه

(پَ نِ) (ص نسب.) جامه ساخته شده از پشم.


پشمینه پوش

کسی که جامه پشمینه پوشد، صوفی، زاهد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]

فارسی به عربی

معادل ابجد

جامه پشمینه درویشان

1027

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری